مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

در این مقاله چه می‌خوانیم ...

حمیدرضا صدر، نویسنده، منتقد سینما ، تحلیل‌گر و کارشناس فوتبال در سال 1335 در شهر مشهد به‌ دنیا آمد. پدر وی فردی ارتشی بود که به فرهنگ و مطالعه بسیار علاقه داشت و همین امر سبب شد تمامی فرزندان او روی به کتاب و ادبیات بیاورند. او تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در رشته‌ی اقتصاد دانشگاه تهران، مقطع کارشناسی ارشد را در رشته‌ی شهرسازی دانشکده‌ی هنرهای زیبا و دکترای برنامه‌ریزی شهری خود را از دانشگاه لیدز در انگلستان دریافت کرد. حمیدرضا صدر از همان ابتدای جوانی، علاقه‌ی زیادی به کار روزنامه‌نگاری و مطبوعات داشت. او با نشریات متعددی از جمله «زن روز»، «هفت»، «سروش» و «تهران امروز» همکاری کرده است.

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

صدر در گفت و گویی با هفته نامه تماشاگران درباره کودکی خود چنین می گوید:
پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلاً من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش‌ماهه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم. زمانی که در کرمانشاه بودیم خانه سازمانی‌مان وسط دشتی فراخ نزدیک کوه‌ها بود روزها را معمولاً در کوه و دشت بازی می‌کردیم. بومی‌ها سوار بر اسب و قاطر از آنجا رد می‌شدند و ما می‌ایستادیم به نگاه کردن و دنبال‌شان دویدن. خلاصه وقتی از کلاس سوم به تهران آمدم، عکس‌هایم را که می‌دیدم، فکر می‌کردم چقدر فرق کرده‌ام. پدر من مهندس ارتشی زمان شاه بود. هم سید بود و هم شازده قجری. عموی پدرم سال ۱۳۲۵ نخست‌وزیر بود. محسن صدر یا همان صدرالاشراف . من در این محیط‌ها بزرگ شدم و تکبر از بالا به پایین را همیشه در خانواده پدرم می‌دیدم و به همین دلیل هم همیشه با پدرم مشکل داشتم. شاید همین خروش علیه تکبر و اشرافی گری او را به دهه ۸۰ رساند. مرد همیشه محتاط عاشق سینما که در ماهنامه فیلم می نوشت، یکباره یورش برد به تاج و تخت سلطان علی پروین: با علی پروین صمیمی هستیم. علی آقا می‌داند هرگز نه با حب نوشته‌ام و نه با بغض. مطلب «مردی که می‌خواست سلطان باشد» واکنش‌های زیادی داشت و دامان خانواده‌ام را هم گرفت. چندتایی از طرفدارهای علی آقا به خانه‌مان زنگ زدند و همسر و دخترم را تهدید کردند. همسرم خیلی اذیت شد. قلم آتشین حمیدرضا صدر آن روزها برای زدن زیر تاج و تخت سلاطین، محدود به پروین نمی شد و از علی دایی تا خداداد و بقیه هم قرار نبود برای رفتارهای شان بی پاسخ بمانند. او راحت می نوشت چون فوتبال را با تمام وجود در مقام یک هوادار لمس کرده بود…

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

از جمله فعالیت‌های دیگر حمیدرضا صدر، تحلیل فوتبال به صورت حرفه‌ای بود، تا جایی که او در اغلب برنامه‌های فوتبالی تلویزیون به عنوان کارشناس حضور داشت. او کارشناس زبده سینما و منتقد فیلم هم بود که در نشریه‌های تخصصی سینما برای سالهای متمادی می‌نوشت. حمیدرضا صدر در لحظه لحظه و کلمه به کلمه حرف‌هایش، وقتی فوتبال را با آن حرارت دلربا و تکان دادن دست‌ها تحلیل می‌کرد، در خاطر یک ملت به وسعت یک ابدیت انکارناپذیر حک شده است. ملتی که فوتبال را با راوی خوش سخن و تاریخ همیشه زنده‌‎اش، یعنی حمیدرضا صدر خیلی بیشتر دوست می‌داشت.

صدر در تمام دوران حضورش در فوتبال و سینما یک روای و قصه‌گوی به تمام معنا بود، او فوتبال را دلنشین و با کلامی که در کوچه و خیابان طرفدار داشت تحلیل می‌کرد. صدر فوتبال را به زبان مردم روایت می‌کرد، به بخش‌هایی‌از فوتبال و دنیای پرهیاهوی آن می‌پرداخت که کمتر به آن توجه می‌شد. شاید وقتی کتاب «پسری روی سکوها» را می‌خوانیم اصلا سن من و شما به دیدار تاج و شاهین در یک روز زمستانی سال ۱۳۴۸ در استادیوم امجدیه قد ندهد اما با روایت حمیدرضا صدر دقیقا روی سکوها از سرما می‌لرزید و از تماشای بازی لذت می‌برید.

حمیدرضا صدر کتاب‌های متعددی در موضوعات مختلف، از تحلیل سینما گرفته تا زندگی‌نامه و فوتبال، نوشته است و آثار او اغلب با استقبال بالایی از سوی مخاطبان روبه‌رو شده‌اند. یکی از ویژگی‌هایی که آثار حمیدرضا صدر را متمایز می‌کند نگاه دراماتیک او به پدیده‌ها و رخدادهای جهان است. صدر این توانایی را دارد که از دل یک بازی فوتبال که ممکن است برای مخاطبان عادی به نظر برسد، روایتی عمیق و دست ‌اول ارائه کند. نکته‌ی دیگر، مطالعه‌ی بالای او و تأثیر این مطالعه بر نوشته‌هایش است. در هر یک از کتاب‌های حمیدرضا صدر یا مقالاتی که در نشریات مختلف منتشر شده‌اند، با ارجاعات فراوانی روبه‌رو می‌شویم که هر یک از این ارجاعات حاکی از تسلط بالای نویسنده است.

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

نوید پورمحمدرضا مترجم و روزنامه‌نگار سینمایی در یادداشتی درباره حمیدرضا صدر و سبک نوشتاری و روایی او می نویسد: صدر در روایت‌گری‌اش، عاشق استفاده از ضمیر دوم‌شخص بود، چه زمانی که از خودش و درباره‌ی خودش می‌نوشت و چه زمانی که از دیگران. او عاشق گفت‌وگو بود و این تمهید برایش امکانی بود تا همه چیز را بدل به دیالوگ کند، دیالوگی میان خود با خود و میان خود با دیگران. بهترین نوشته‌هایش را با خطاب دوم‌شخص‌شان به خاطر خواهم سپرد. به‌کمک روایت‌گریِ دوم‌شخص، خود و لحظات رفته‌اش را صدا می‌زد و به یاد می‌آورد. عاشق فلاش‌فوروارد بود. وقتی لحظه‌ای از گذشته را روایت می‌کرد، دائم آینده‌ی آن لحظه را به یاد آن لحظه می‌آورد: نوعی از روایت‌گری معطوف به گذشته که آگاهی‌اش از آینده را پنهان نمی‌کند. به لحظه‌ی تولد ناصر حجازی و علی پروین در «پسری روی سکوها» نگاه کنید و ببینید چطور آینده‌ی درخشان این دو را کنار لحظه‌ی تولدشان در فوتبال می‌نشاند. یا ببینید چطور خودِ نوجوانش را در خداحافظی حسن حبیبی از فوتبال به یاد می‌آورد و صدا می‌زند: «اولین آویختنِ کفشِ بازیکنی‌ست که دوستش داری. دیداری غم‌انگیز. بازتابنده‌ی تلخی خداحافظی. بعدها این جمله‌ی ریموند چندلر را به خاطر خواهی سپرد که خداحافظی کردن مثل اینه که آدم یه‌کم بمیره … و امروز کمی می‌میرید».

کتاب صوتی از قیطریه تا اورنج کانتی آخرین کتابی‌ست که صدر نوشته ‌است؛ زندگی‌نامه‌ای خودنوشت از لابه‌لای تاریخ، فوتبال و سینما که مردی در مواجهه با مرگ آن را نوشته و تاکید کرده پس‌از نبودن‌اش منتشر شود. حمیدرضا صدر نوشتن درباره بیماری‌اش را از جایی آغاز می‌کند که آزمایشش را داده و در انتظار دریافت نتیجه است و این آغاز راهی است که قرار است دو سال و نیم در رابطه با آن بنویسد؛ از روز و شب خود، از سختی‌ها و مصائب بیماری، از امیدها و ناامیدی‌هایش، از رفت‌وآمدهای مکرر به آزمایشگاه‌ها و بیمارستان‌ها، از برخورد هر روزه با پزشکان و پرستاران؛ قرار است درباره صبر و شکیبایی همراهانش در این راه بخوانیم، درباره روزمره خود بیمار، درباره دلتنگی‌ها، حسرت‌ها، خواستن‌ها. اذهان درخشان در تاریخ معاصر ما کم نبوده‌اند و حمیدرضا صدر، یکی از همان ذهن‌های زیبا و جلوه‌های منحصربه‌فرد عشق به زندگی، یکی از همان‌هایی‌ست که می‌توان درباره‌اش از تعبیر جولین بارنز استفاده کرد: یکی هست که دیگر نیست! اهالی سینما و نقد فیلم، خیلی پیشتر از اهالی فوتبال او را می‌شناختند. نوشته‌های سینمایی او هم همان حرارت و شور و فهمی را داشت که نوشته‌ها و گفته‌های بعدترش درباره‌ی فوتبال؛ کدام خواننده‌ی متون سینمایی وجود دارد که مقاله‌ی بی‌نظیر او درباره‌ی بازیگری در دهه‌ی شصت سینمای ایران را فراموش کند؟

کتاب تو در قاهره خواهی مرد یکی دیگر از کتاب‌های مشهور حمیدرضا صدر است. این کتاب نگاهی دقیق و موشکافانه به زندگی محمدرضا پهلوی دارد و زندگی او را در قالب داستان روایت می‌کند. این کتاب نامزد جایزه‌ی ادبی «اکنون» شده است و همچنین، در بخش مستندنگاری جایزه‌ی «جلال آل احمد»، مورد تقدیر قرار گرفته است. کتاب پسری روی سکوها در نگاهی کلی، روایتی است از وقایع چهار دهه فوتبال ایران. اما با نگاهی دقیق‌تر می‌توانیم جزئیات تاریخ و سیاست ایران را در طول چهار دهه در این کتاب ببینیم. حمیدرضا صدر در این کتاب، با زبانی خودمانی، صحنه‌های کلیدی، لحظات عمیق و خاطرات مهم تاریخ فوتبال را به مخاطب یادآوری می‌کند، خاطراتی که شاید اغلب ما آن‌ها را از یاد برده باشیم.

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

کتاب صوتی پیراهن های همیشه با عنوان کامل (پیراهنهای همیشه؛ مردان فوتبال؛ تک نگاری ها) نوشته حمیدرضا صدر توسط انتشارات نشر چشمه در سال 1396 روانه ی بازار کتاب ایران گردید. نسخه صوتی این کتاب را پژمان جمشیدی روایت کرده است. کتاب صوتی پیراهن های همیشه تک‌نگاری‌های شاعرانه‌ی نویسنده درباره‌ی بزرگان دنیای فوتبال است؛ جوزپه مئاتزا، فرانتس بکن‌بائر، پله، دیگو مارادونا، روبرتو باجو، الیور کان، اریک کانتونا، آلساندرو دل پیرو، تیری آنری، زین‌الدین زیدان، کریستیانو رونالدو تا لیونل مسی و… همه در این کتاب هستند. هر فصل از این کتاب، به ستاره ای درخشان در آسمان این ورزش پرطرفدار می پردازد و در این میان، اسم دو بازیکن شاخص و برجسته ی ایرانی یعنی ناصر حجازی و همایون بهزادی که طرفداران زیادی به آن ها تعلق خاطر دارند نیز به چشم می خورد.

پژمان جمشیدی در نشست زنده این کتاب که با اجرای سروش صحت برگزار شد درباره اینکه پیراهن های همیشه به چه معناست، می گوید: یک سری شماره پیراهن است که به نام یک فوتبالیست ثبت می شود. مثلا پیراهن یوهان کرایوف شماره نامتعارف 14 را بر تن می کرده است. در استقلال یا پرسپولیس یا تیم ملی شماره هایی نظیر 10 یا 8 چندین بازیکن مطرح با آن شماره وجود داشته است. ولی فردی مثل رضا شاهرودی شماره 16 بر تن می کرد و من اگر یک مدافع چپ با شماره 16 می بینم، می فهمم که به رضا شاهرودی علاقه داشته است و این کتاب به این معروف است. ولی بازیکنانی نظیر پله و مارادونا به خاطر پوشیدن شماره 10 بولد می شوند. مثلا در ایران شماره هفت بخاطر علی پروین بسیار معروف است یا شماره هشت آدم را یاد مجتبی محرمی می اندازد.

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

با انتشار کتاب صوتی پیراهن‌های همیشه با صدای پژمان جمشیدی ،حمیدرضا صدر خالق اثر به این نسخه واکنشی جالب نشان داد. نوشته ستایش آمیز صدر درباره پژمان از همان‌جایی آغاز می‌شود که از این نویسنده چیره دست انتظار داریم. اینکه قبل‌تر به دیگرانی که قصد خوانش کتاب او را داشتند اجازه این کار را نداده اما پژمان برایش آدم متفاوتی بوده است. صدر در یادداشتی در ورزش سه می گوید: کتاب که چاپ شد از شر وسوسه آخرینم هم خلاص شده بودم. کتابی در باره بازیکنان فوتبال محبوبم و خاطره سازها.همه چیز تمام شده بود که چند ماه پیش صدای موبایل به صدا درامد. پژمان بود. همان گرمی و همان طنز و همان خاطره بازی ها. همه اینها به علاوه علاقه اش برای خواندن کتاب. کمی پیش از ان یکی دو تن از دوستان هنرمند نازنینم همین پیشنهاد را کرده بودند ولی خب پژمان رفیق خانوادگی قدیمی بود. واقعا قدیمی با ده ها ده ها خاطره شیرین. در عین حال طی اخرین پرواز ترک ایران رخداد نامتعارفی پیش امد. با مهرزاد همسرم که وارد هواپیما شدیم او ان جا بود و صندلی کنار هم افتادیم. در حقیقت اولین پست اینستاگرامی ام به او و عکسی با او تعلق دارد. خرافاتی نیستم ولی خب شاید همه اینها علایمی بوده اند. در عین حال می دانستم پژمان بر صدایش اشراف دارد. شب هایی که همه را دور خود گرد می اورد از یاد هیچ کدام مان نرفته.حالا که طی دو سال اخیر در فیلم هایی کنار بازیکنان قدیمی پرمدعای به قول خودشان صاحب سبک قرار گرفته همه دریافته اند چقدر از همه شان جلوتر قرار دارد. می تواند با صدایش بازی کند. ان را بالا و پایین ببرد و لحنش را با توجه به ضمون و صحنه تغییر دهد. برابر همان هایی که بالا رفتن صدای شان ناله ای بیش نیست.(بنابراین) هر بخش کتاب هم متفاوت با دیگری نوشته شده و لحن و نثر بستگی به آن بازیکن و موضوع دارد که پژمان با شایستگی جلو رفته. حالا کتاب چاپ نشر چشمه برای خودم هم طعم دیگری یافته. برای پژمان بهترین بهترین ها را آرزو می کنم.

غزاله صدر که این روزها با انتشار مطالب و تصویر پدر در یک صفحه اینستاگرامی یاد حمیدرضا صدر را زنده نگه می‌دارد درباره این فعالیت خود میگوید: قصد دارم با زنده نگه‌ داشتن یاد پدر و انتشار تصاویر و مطالب درباره او، سختی دوری‌اش را آسان کنم. پدر قرار بود پیج خود را به من بسپارد. به من می‌گفت به نوشتن ادامه بده و هر کاری صلاح دانستی در آن انجام بده. من هم می‌خواستم آن پیج را ادامه دهم اما اینستاگرام اجازه نداد و پیج حالت یادبود پیدا کرد. متاسفانه تعداد زیادی از هواداران او نمی‌دانند چنین صفحه‌ای وجود دارد. این صفحه علاوه بر یادبود پدر، برای من نقش درمانگر را دارد.

عزاله صدر درباره واکنش‌هایی که نسبت به درگذشت پدر دریافت کرده بود، گفت: وقتی برای خاکسپاری بابا به تهران آمدیم دیدن اقوام بسیار سخت بود. بسیاری را هم نتوانستیم ملاقات کنیم. پیام‌های پرمحبت زیادی دریافت کردیم. شبی که داشتم به آمریکا برمی‌گشتم، راننده تاکسی یکی از همسایه‌های مادربزرگم بودند. او نمی‌دانست من دختر حمیدرضا صدر هستم و از من پرسید چرا به ایران برگشتم؟ پاسخ دادم برای خاکسپاری پدرم. او ابراز ناراحتی کرد. از او پرسیدم اهل فوتبال هستید و حمیدرضا صدر را می‌شناسید؟ او گفت: بله. خودم از فرودگاه به خانه آوردمش. به او گفتم دختر حمیدرضا صدر هستم. آن لحظه تازه متوجه شد پدر فوت شده و به شدت ناراحت شد. چنین برخوردهایی بسیار مشاهده کرده ام.

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

وقتی با حمیدرضا صدر زندگی می‌کنید تلویزیون خانه یا فوتبال پخش می‌کند یا فیلم. هیچ‌وقت به اندازه‌ای که باید اهل فوتبال نشدم اما واقعا مهم‌ترین ورزش برایم فوتبال شده بود. هیچ وقت هم بحث استقلال و پرسپولیس در خانه ما مطرح نبود. بزرگتر که شدم اگر به شهری می‌رفتم حتما بخاطر پدر به ورزشگاه‌های آن شهر می‌رفتم و برای پدر عکس و فیلم می‌فرستادم. مثل پورتو، مادرید یا لیورپول. همه را بخاطر پدر رفتم. او با ذوق و شوق عکس‌ها و فیلم‌های من را حتی به دوستان هم نشان می‌داد. علاقه پدر به فوتبال باعث خستگی ما نمی‌شد اما به او حسودی می‌کردیم. مثلا برنامه‌ آن سوی نیمکت پنجشنبه‌ها پخش می‌شد و ما به او اعتراض می‌کردیم که تنها شبی که فردایش تعطیل است، بابا در خانه نیست.

 

مروری بر زندگی نامه دکتر حمیدرضا صدر؛ از مفسری فوتبال تا نقد سینما (اپیزود شماره 75)

 

بابا به هیچ تیمی متعصب نبود. او همیشه در ایران عقاب را دوست داشت و در انگلیس لیدز یونایتد و لیورپول را. اصلا مهم نبود تیمی که دوست دارد برنده شود بلکه علاقه داشت تیمی که ضعیف‌تر است برنده شود. حتی اگر پدر آن تیم را دوست نداشت. علاقه پدر؟ مسی را به رونالدو ترجیح می‌داد. بین بازیکنان داخلی اما درباره شخص خاصی حرف نمی‌زد. تنها بازیکنی ایرانی که می‌شنیدم درباره او صحبت می‌کند علی دایی بود. بابا همیشه با احترام از او یاد می‌کرد و می‌گفت بسیار با پرنسیب است. دایی برای برنامه‌ریزی خود تلاش کرد تا به آن چیزی که می‌خواهد برسد و به طور کلی همواره از علی دایی تمجید کرد.

 

منابع:
خبر آنلاین، نشر چشمه، ورزش سه، فیدیبو (یاسر هویدی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خوندن این مطالب را نیز به شما پیشنهاد می‌کنیم:

برای آگاهی از شرایط اسپانسری تولیدات دیالوگ باکس می‌توانید درخواست خود را به

آدرس پست الکترونیک Info@dialoguebox.ir ارسال فرمایید.