نام داستان: سرخپوست
نویسنده و خوانش: احسان عبدی پور
خلاصه:
خودش نبود، خودش آواره بود توي بيمارستانها داروخانه ها، خودش آلمان بود ژاپن بود، وسط قبيله هايي توي دهاتهاي افريقا بود، يا خارگ بود وسط يك زار سنگين، يا يكهو ميزد ميرفت مصر ميگشت دنبال سينوهه كه عطار گفته بود جمجمه ميشكافته تا بخارات و دردها از توش بزنند در. رفت نشست روي نوك يكي از اهرام و زُل زد به گوشهاي بَلبلي ابوالهول... رفت تو نخ اينكه بي شك وقتي سر فرعون درد ميكرده، مصري ها دوا داشته اند براش و حتم كه شيشه ي دوا هم با بقيه ي دار و ندار و اسبها و كاسه بشقاب ها خاك شده كنار موميايي ش توي يكي از سه تا هرم....

تنظیم: كريم فائقيان
استودیو: مون (محمدرضا دلپاک)
 
ارادتمند،
مهدی ستوده،
دوازدهم اردیبهشت  ماه  1398